اهل دل!

به کتابخونه ی من خوش اومدید

اهل دل!

به کتابخونه ی من خوش اومدید

اینجا کتابخونه ی منه. نه. دفترچه خاطراتمه. دفترچه خاطرات من و کتابام. کتابایی که قبلاخوندم، کتابایی که خیلی قبلا خوندم، کتابایی که تازه خوندم، کتابایی که الان میخونم، کتابایی که بعدا میخونم انشالله و...
اینجا قرار بود محدود باشه به همون دفترچه ای که نوشتن رو از همونجا شروع کردم و قرار داشتم خاطرات خودم و کتابامو فقط تو همون دفتر بنویسم. ولی دیدم چرا تنهایی استفاده شو ببرم؟ بذار بذارم یه جایی که همه بخونن.
و اینم بگم که اینجا پذیرای نوشته های شما و خاطراتی که با کتاباتون دارید هم هست. هر کسی کتابی خوند که دوست داشت به دیگران معرفیش کنه و اونا رو هم در احساسش نسبت به مطالعه اون کتاب شریک کنه، در این دفترچه خاطراتِ کتابها به روش بازه. خوش اومدید...

رشد(دیداری تازه با قرآن)

پنجشنبه, ۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۵:۰۶ ب.ظ

به نام خدای دانا و حکیم...


 

علی صفایی حائری، معروف به "عین.صاد" را همه می شناسیم.من هم می شناختم، اما فقط در حد همین اسم...

مدتی بود سرگردان و حیران بودم و آرام و قرار نداشتم. همه هم این را فهمیده بودند. هرکس به سهم خود می کوشید حال من را خوب کند. دروغ چرا؟ دیدن همین سعی و تلاش ها و فهمیدن اینکه برای دیگران مهم هستم، خودش حال خوشی بود، اما مشکل من را حل نمیکرد. چون اساسا خودم هم نمیدانستم چِم شده است! تا درد را ندانی، درمان از کجا؟

دوستی آمد کتابی داد و گفت: "اینو بخون. لازمته". همین...

و من کتاب را گذاشتم در قفسه: ای بابا! حالا من خودم انقد کتاب نخونده دارم که به این نمیرسم دیگه.

اما حجم کم کتاب، بعد از چند روز راضی ام کرد. برش داشتم به خواندن و مجموعا دو ساعتی بیشتر وقت نگرفت. کتاب خوبی بود و حاوی نکات فراوان.

در پاورقی(یعنی یک بحث حاشیه ای) صفحه 22 دردم را پیدا کردم:

انسان گاهی به بن بست می رسد، با اینکه نیرو و توان برای رفتن دارد، راهی پیش پایش نیست. اما گاهی راهش هست، جایی برای رفتن دارد، اما توانش نیست.

این عجز است و آن عبث و پوچی.

میتوان میان عبث و پوچی هم مرزی بست؛ عبث بی مصرف ماندن استعدادهای عظیم انسانی است که عظمت خود را یافته و پوچی، زبونی انسان در برابر شکست ها و بحران هایی است که به تجربه حس شان کرده.

 

خود خودش بود: "عبث". توان حرکت دارم، اما راه رفتن نه. حس دردناکی ست اینکه نگاه کنی به پشت سرت و هم اکنونت و ببینی همه این کارها که کردی و می کنی هیچ کدام، آنی نیست که باید باشد و هیچ کدام پاسخگوی استعدادها و توانایی های تو نیست.بیهوده میروی، بیهوده میدوی. اینجا جای تو نیست و این کار، نه کار تو...

" رشد" در پی تفسیر سوره "والعصر" است. از اینجا شروع می کند که باید واژه های قرآن را دوباره خواند و دوباره معنا کرد. برداشت ما از واژه های قرآن، آنی نیست که هست:

 ما در قرآن به کلمه هایی برخورد می کنیم. این کلمه ها در زبان ما، در گفت و گوهای روزمره ما هم جریان دارند و در نتیجه بحران شروع می شود و گره های کور، سبز می شوند؛ چون ما به برداشت هایی دست میزنیم که از عادت های ما مایه می گیرند...ما پیش از آنکه تشنه شده باشیم، نوشیده ایم و پیش از آنکه به اشتها آمده باشیم و با سوال ها گلاویز شده باشیم، خود را تلنبار کرده ایم و پیش از آنکه به معناها دست یافته باشیم، به کلمه ها رسیده ایم....

اینجاست که به بررسی عمیق تر واژه ها می پردازد. خسر را تعریف میکند و در مقابل رشد قرار می دهد.

برای رسیدن به رشد، سرمایه های انسان را بر می شمرد و نیازهایش را. و بعد بازارهای تامین این نیازها و خریدارهای آن سرمایه ها را معرفی میکند:

کسی که بازار محدودی را جولانگاه استعدادهای عظیم خود کرده و کسی که با خریدارهای لخت و بی مایه سودا نموده، ورشکست می شود. همانطور که جهل به مقدار سرمایه و جهل به نیازهای بزرگ، به راکد ماندن سرمایه ها می انجامد، در نتیجه به خسارت.

و بعد خسران را در انتخابِ بازار و خریدار اشتباه، نشان می دهد:

"وَالعَصر"، به تمام این دوره ها سوگند "اِنَّ الانسانَ لَفی خُسر"که انسان با این همه سرمایه در تمام دروه ها در خسارت مدفون است،چرا؟چون سرمایه هایش رشدی نکرده و سودی نیاورده است. درست است که به ثروت، که به قدرت، که به علم رسیده است، درست است که اینها زیادشده اند، اما خود انسان کم شده واسیرشده و اسارتش علامت حقارت است.

حالا از جبران می گوید و نقش ایمان در رشد "الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات" و نقش مومن در رشد"و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر":

آنها که درراه اند و همکارند، یکدیگر را سفارش می کنند برحقی که به دست آورده اند و بر صبری که باید به دست بیاورند، این نقش، یک نقش سفارشی و اضافی بر نقش ثابت ایمان وعشق است. آیه از نقش ایمان در سازندگی به طور کلی صحبت میکند:کجا؟ در کلمه"وَ عَمِلُوا الصّالِحات" و این است که به یک مسئله عالی تر اشاره میکند و آن نقش سفاش و تواصی و گفت و گوی همراهان وهمکاران است...

...آنچه از خسارت کلی انسان جلوگیری می کند و آنچه که تمام رشد را به دست می دهد، دو عامل است؛ یکی ایمان که زیربنای کار و همکار و استقامت در کار است و آفریدگار این هرسه. و دیگری مومن است که با تذکرها و تواصی ها، غفلت ها را می سوزاند و استعدادها را به جریان می اندازد و این تذکر و سفارش، تنها پس از این زمینه ی ایمان و عشق مفید است، که:"فَذَکِّر فَاِنَّ الذِّکری تَنفَعُ المُومِنین"

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۲/۰۸/۰۹
ریحان...

نظرات  (۳)

« ما پیش از آنکه تشنه شده باشیم، نوشیده ایم و پیش از آنکه به اشتها آمده باشیم و با سؤا ل ها گلاویز شده باشیم، خود را تلنبار کرده ایم و پیش از آنکه به معناها دست یافته باشیم، به کلمه ها رسیده ایم و این است که باد کرده ایم و با آنکه زیاد داریم، مریض و بى رمق هستیم و به امتلاء ذهنى و پرخورى فکرى دچار شده ایم.....»

آفرین بچه ی خوب :) 
حالا بیا بهت " صراط " بدم بخونی :))
پاسخ:

علیک سلام.

 

میخواستی بگی اون دوستی که "رشد" رو بهم داد تو بودی؟

خوب آفرین. گفتی:)

چششششم

۱۸ دی ۹۲ ، ۲۲:۱۱ وتـــر ...
عالی بود...
سلام
چی شد پس؟ منتظر کتاب های جدید هستیم...
پاسخ:
سلام
فکر نمیکردم اینجا خواننده ای داشته باشه! 
چشم
انشالله به زودی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی